بازم امروز صبح میبایست تحمل کنم اونو با نگاهی معنادار و زشت، خسته شدم. . چرا هیچکس حرفم رو باور نمیکنه،  باید به حراست بیمارستان اطلاع بدم، اون حتی تا اینجا هم تعقیبم کرده ،  خودش بود، مطمینم خودش بود  ،  

اقای نگهبان اقای نگهبان کمک

پرستار پیش می اید و میپرسد،؛   جانم؟ چی شده عزیزم؟ 

نگهبان رو صدا کنید،  اون اینجا بود,  رفتم و دست و صورتم رو شستم و تا برگشتم بیام سمت غذاخوری  جلوم رو گرفت، 

پرستار: مطمینی اشتباه نمیکنی؟ 

مریم؛ نه ، به شرافتم قسم که خودش بود  ، رنگ موهاش ، رنگ  چشماش 

پرستار: خب نگران نباش ، بیا بریم و پیداش کنیم، 

مریم: خسته شدم خانم پرستار، دیگه جونم به لب رسیده، اخه چی میخواد از جونم! چرا تعقیبم میکنه، حتی اینجا هم اسایش ندارم از دستش 

پرستار ؛ به من بگو ببینم چه شکلی بود؟ 

مریم: لباسش مث لباس بیمارا بود ، چهره اش زشت ، داغون، دقیق تمام خصوصیات منزجر کننده ای که من بدم میاد ازش رو داشت،  رنگ موی مشکی، رنگ چشماش مثل شما مشکی، مقنعه اش مشکینه نه، شال مشکی سر داشت

ایندفعه بیاد جلوم، چیکار کنم؟

پرستار: خب به من خبر بده، قلم پاش رو میشکنم، کاری میکنم که دیگه اذیتت نکنه 

مریم کمی فکر گرد و مضطرب پرسید؛  اخه، اگه وقتی بیاد که شیفت شما  نیاشه چی؟ اون وقت چیکارش کنم؟

پرستار: باهاش روبرو شو، جلوش واستا. ازش بپرس  که چرا تعقیبت میکنه ، چرا اذیتت میکنه،  

مریم با نگاهی خیره به پرستار یک قدم جلو رفت و ارام پرسید؛ اگه روم دست بلند کنه چی؟  اون وقت چیکار کنم؟ بزنمش؟ 

پرستار: اره، تو هم بزنش. 

مریم: ولی اخه با چی؟

پرستار؛ با هرچی

صبح روز بعد.


صدای شکستن شیشه ، سکوت را جر داد، مریم با تکه سنگی بر سر مزاحم همیشگی کوبید، ولی مزاحم فقط  ترک برداشت و تصویرش صد لحظه شد .     

  

         د

چوب دل داستان نویسی خلاق

داستان کوتاه ادبی زیبا مزاحم

داستان واقعی عشقی

شهر قصه قدیمی

داستان بلند

پرستار ,، ,  ,رو ,مریم ,اون ,    ,به من ,اینجا هم ,کنم؟ پرستار ,چیکار کنم؟

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

فانیها اشتراک مطالب دانلود کده خانه ي خانواده مطالب اینترنتی آشپزباشی مدرس سرمایه گذاری، کسب وکار و اقتصاد برنامه سالانه تدبیر98-99 pikasogerafist خلاصه کتاب شناخت محیط زیست بنفشه برخوردار